سالها بود که درد زانو زندگی آقای احمدی رو فلج کرده بود. هر بار که میخواست از پلهها بالا بره، عرق روی پیشونیش مینشست و مجبور میشد وسط راه بایسته. حتی راه رفتن ساده براش مثل یک شکنجه بود.
پزشکها بارها گفته بودن تنها راه درمان «تعویض مفصل» هست، اما او همیشه با نگرانی جواب میداد:
«من میترسم... عمل کنم اگه دیگه پام کار نکرد چی؟»
خانواده خیلی تلاش کردن تا راضیش کنن، اما هیچچیز مثل نگاه نوه کوچکش اثر نداشت. یک روز که با گریه گفت:
«باباجون چرا نمیای باهام بازی کنی؟»
دلش لرزید. همون شب به خودش گفت: "باید راهی پیدا کنم. نمیخوام اینطوری ادامه بدم."
مشکل بعدی انتخاب بیمارستان بود. احمدی آقا مرد محتاطی بود؛ میخواست جایی رو انتخاب کنه که هم پزشکهای باتجربه داشته باشه و هم تجهیزات استاندارد. بعد از تحقیق زیاد و پرسوجو، سرانجام تصمیم گرفت به بیمارستان کوثر بره؛ جایی که به خاطر تیم متخصص ارتوپدی، امکانات پیشرفته و استانداردهای بالای پزشکیاش شناخته شده بود.
روز عمل پر از اضطراب بود. اما وقتی تیم پزشکی بیمارستان کوثر با آرامش و اطمینان کنارش ایستادن، ترسش کمتر شد. عمل تعویض مفصل با موفقیت انجام شد و وقتی به هوش آمد، اولین چیزی که حس کرد نبودن آن درد همیشگی بود.
چند روز بعد، وقتی با کمک فیزیوتراپیستهای کوثر توانست دوباره چند قدم بردارد، لبخند روی لبهایش نشست. امروز، احمدی آقا بدون عصا و با اعتماد به نفس راه میرود. هر وقت کسی از ترس عمل برایش حرفی میزند، فقط میگوید:
«من هم سالها ترسیدم، اما انتخاب درست بیمارستان کوثر و اعتماد به تیم متخصصش، زندگی تازهای به من داد. ترس بزرگتر از واقعیت بود؛ بعد از عمل تازه فهمیدم که میتوان دوباره بدون درد زندگی کرد.»
و در پایان، آقای احمدی که روزی از ترس عمل جراحی قدمی به اتاق عمل نمیگذاشت، امروز با آرامش و لبخند دوباره راه میرود. او با قلبی سرشار از قدردانی، داستان بهبودش را با ارسال این شعر زیبا تقدیم کرد؛ شعری که در وصف بیمارستان کوثر، پزشکان دلسوز و کادر درمان فداکار سروده شده و از تجهیزات پیشرفته و نجات از درد سخن میگوید:
به کوثر آمـدم با قلبـی پریشـان
رهیـــدم از غــم و دردِ فـــراوان
به یاری پزشکان با تدبیر و دانش
شدم آزاد از رنج و هراس جــان
سپـاس از کـادر درمان پرتلاشش
که با ایثـار شد درمان مرا آسـان
تجلی علم و مهر است این بیمارستان
که دارد برتریـــن تجهیـــزات و درمــــان


